از امید...

متن مرتبط با «یه روز خیلی معمولی در آبادان» در سایت از امید... نوشته شده است

یه روز خیلی بد...

  • نباید گریه کنم... اگه این اتفاق بیافته احساس میکنم بی پناه ترین آدم دنیا منم... خودمو میشناسم ، وقتی تسلیم گریه میشم از همه ی تعلقاتم بریده میشم و فقط دوست دارم تموم بشم... حرفهای دردناک هیچ انرژی خاصی ندارن...ما خودمون بهشون انرژی میدیم.. پلک میزنم تا گریه عقب نشینی کنه اما نمیشه... امروز واسه چندمین بار از حودم عصبانی شدم.. باید ازدواج میکردم و خودم مسئولیت دنیای شخصیم و به عهده میگرفتم.. وقتی مجردی، همه خودشون و مسئول زندگی تو میدونن....و از کوچکترین شکستت کوه میسازن... من میخوام حرفهام و به کسی بزنم که همراهم باشه... نه کسی که صاحبمه... من میخوام کسی که باهام ,یه روز خیلی معمولی در آبادان,یه روز میای که خیلی دیره ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها